دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

joker

You can't sell dreams to someone who has walked through nightmares...

مریمِ دل...

همیشه وسط جمله‌هایی که توی کتابش از مریم (س) گفته، به «یالیتنی متّ قبل هذا و کنت نسیاً منسیّاً» که می‌رسم، اشک‌هام جاری می‌شود. یک بارِ غمِ فهمیدنی توی این جمله خوابیده است که همه‌ی وجودم را به درد می‌آورد. انگار قطره‌ای از نهایتِ اضطرارِ مریم (س) توی هنگامه‌ی آن امتحانِ سخت می‌ریزد توی وجودم. بعد فکر می‌کنم چه خوب که پشت‌بندش خدا زود دلداری‌اش داده. که مریم (س) را توی آغوشِ مهربانی‌اش فشرده، اشک‌هاش را پاک کرده و گفته تا غصه نخورد. گفته لا تَحزنی. چه خوب‌تر که لحظه‌های بعدش، آن دو تا چشم‌های کوچکی که رو در روی مریم (س) به دنیا گشوده شد، خودش بزرگ‌ترین مرهم بود بر استیصالِ آن لحظه‌هایش؛ عیسی (ع)، کلمه‌ی خدا، توی دست‌های مریم (س) بود...
اگر این‌ها نبود آدم وسطِ قرآن‌خواندن پای آن جمله‌ی یالیتنی متّ قبل هذا... از غصه بی‌تاب می‌شد از آن بارِ غمِ فهمیدنی.



یا لیتنی متُّ قبلَ هذا و کنتُ نسیاً منسیاً
کاش اصلاً متولّد نشده بودم، کاش از یادها فراموش می‌شدم. (مریم/۲۳)

Pride And Prejudice

“In vain have I struggled.
 It will not do.
 My feelings will not be repressed.
 You must allow me to tell you how ardently I admire and love you.”

#و_تواصوا_بالصبر (1)


وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُون (فرقان/۲۰)


... و ما شما [مردم‌] را
وسيله آزمايش يكديگر قرار داده‌ايم،
آيا صبورى مى‌كنيد؟

من الغریب الی الحبیب

سلام حبیب. سلام حبیبِ خوبِ مهربانم. همینطور نشسته بودم لب پله های حیاط و به شمعدانی هایم نگاه میکردم که یادت افتادم. راستی چند وقت است برایت نامه ننوشته ام؟ دلم برایت تنگ شده بود حبیب. برای حرف زدن با تو. برای خوبیِ خوشرنگِ پیوند خورده با اسمت.

حبیب! حبیبِ خوبِ مهربانم دستانت را بده لطفا. میخواهم دستانت را بگذارم روی قلبم. روی این داغیِ سوزان. دست های تو بارانند حبیب. بارانِ مهربانِ آرامشت را ببار بر قلبم. دلم گرفته حبیب. دلم این بار نه برای تو که برای خودم گرفته.

حبیب! حبیبِ خوبِ مهربانم در این مدتی که از نامه ی آخرم میگذرد چقدر دختر بدی شده ام که هیچ کس باورش نمی شود عاشقانه های من نذر تواند همه. حبیب چقدر این دخترک به دنیا آلوده شده در این با تو نبودن ها که همه عاشقانه هایش را برای مخاطبی جز تو میدانند.

حبیب! حبیبِ خوبِ مهربانم. سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت، برایم و برای دنیایمان. آخ حبیب، آخ... چقدر بد شده ام که کسی باورش نمی شود این عاشقانه ها نذر چشمان کسی جز تو نیست؟ چقدر دور شده ام که وقتی عاشقانه می نویسم این مردم گمان می برند دل در گروی پسری از این قبیله دارم یا چشم انتظارِ آمدن شاهزاده ای، از غمِ فراق مینویسم.

حبیب! حبیبِ خوبِ مهربانم مرا چه شده؟ چه شده که هیچ کس بویِ پیراهنت را از لا به لایِ سطر سطرِ خیسِ این دفتر نمی شنود. حبیبِ غریبم. حبیب چقدر فاصله گرفته ام از نگاهت که مردم گمان می برند این چشم ها می توانند عاشقِ نگاهِ پسرکی باشند.

حبیب! حبیبِ خوبِ مهربانم به جانِ عزیزت قسم که من بر عهده گذشته ام هنوز. بخدا راست میگویم حبیب. به اشکِ چشمانم نگاه میکنی؟ مبینی اشکهایم را؟ به اشک هایم قسم من هنوز همانم. همانی که هیچ وقت حتی ردِ نگاهش از چشم های هیچ نامحرمی نگذشت. حبیبم بیا. بیا و این چشم ها را بگیر از من. من چه میخواهم این چشم هایِ بی تو را آخر؟

حبیب! حبیبِ خوبِ مهربانم بیا چشم هایم برای تو. چشمی که یار نبیند کور تر بهتر. آخ حبیب، آخ... دلم گرفته برایِ این خودمِ دور از تو. این شهرِ بی تو به چه دردِ من میخورد حبیب؟ بیا حبیب. بیا و روی تمامِ این عاشقانه ها مُهر نگاهت را بزن که مردم گمان نبرند این منِ خسته، دل در گرویِ چشمِ نامحرمان دارد. بیا خیر حبیب، بیا... بیا که در این سرا جز تو محرم نیست...



پی نوشت:

مرا بگیر آتشم بزنو

جان بده به منو...

ما خیلی باحالیم، خییییییییییییییییلی :))

آخهههه مگه داریم جذاب تر از قالب خودم ؟ *_*

آخه تو چرا ایقدر خوب شدی ؟ *_*

نیگا کنید از نقاشی هاتون استفاده کردم *_*

نیگا کنید چقدر گوگولی شده وبلاگم *_*

واییی *_*

از همین تریبون تمام قد بلند شده تعطیم کرده و  از مستر اسفنجی شون تشکر بجا میارم :)

خدایی کلییی منو ذوق زده کردن این روزا همه ^_^

میفرماد:

خوشالمُ خوشالم :)))


الصاقیه:

آقا اونایی که نقاشی هاشون استفاده نشد به استثناء خود طراح قالب که بخاطر چش نخوردن نذاشتن نقاشی شون رو :دی برای این نیستن تو قالب که کیفیت عکسشون خیلی پایین بود و الا من دوست داشتم همه نقاشی ها باشه تو وبلاگ:(

نیازمندیها

به کسی که بیاد
مایه دلگرمیِ آدم بشه
اما رفتن بلد نباشه
نیازمندیم آقا
نیاز مند

Lili

Lili, you know there's still a place for people like us

I'm scared

You say you love rain, but you use an umbrella to walk under it. You say you love sun, but you seek shelter when it is shining. You say you love wind, but when it comes you close your windows. So that's why I'm scared when you say you love me.

قلیل مردمانی!

دست خودم نیست اما یک دسته از مردم را با هیچ ترفندی نمی توانم داخلِ دایره ی آدم های زندگی ام جا بدهم

آن هایی که نه بودنشان مشخص است و نه نبودنشان
آن هایی که مدام در حال رفت و آمدند
آن هایی که نه به بودنشان می توانی دل خوش کنی نه از رفتنشان آسوده بشوی
آن ها؛
درست مثلِ زخمی هستند که تا میخواهد ترمیم شود باز دستت میخورد و سر باز میکند
درست مثلِ یواش یواش یواش کندنِ چسبِ زخم می مانند
درست مثلِ کسانی اند که عادت کرده اند به نصفه کاره حرف زدن

دستِ خودم نیست اگر بعد مدتی دیگر این آدم ها برایم اهمیتی ندارند. شاید باشند ولی دیگر مهم نیستند. حتی آنقدر که بخواهم تلاش کنم برای حذفشان از زندگی ام..
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan