دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

بیا

بیا. بیا دستم را بگیر و من را به بلند ترین کوهِ این حوالی ببر. کهف الشهدا گمانم خوب باشد. بیا دستم را بگیر و ببر آن ارتفاع های بالا بالایِ کهف. بعد سرم داد بزن. آنقدر داد بزن تا سرم گیج برود تا چشم هایم سیاهی برود بعد خوب که بی رمق شدم و نشستم روی سنگیِ سختِ زمین، جلویم را نگیر بگذار گریه نکنم، زار بزنم. از آن زار زدن هایی که میگفتی وقتی توی روضه گریه میکنم توام از ناله ام گریه ات میگیرد. بیا. بیا دست هایم را بگیر مرا به بلند ترین جای کهف ببر. ببر و بگذار مثل وسطِ روضه ی گودالِ صبح های عاشورا آنقدر ناله بزنم که چطور از حال رفتنم را نفهمم. بیا دستم را بگیر. بیا مرا ببر. بیا داد بزن. بیا. بیا بگذار این بغضِ لعنیِ بی صاحابِ گیر کرده بیخِ گلویم، نشسته و جا خوش کرده روی قلبم دست بردارد از سرم. بیا. نترس قول میدهم دلگیر نشوم از این که داد زدی. بیا من قول میدهم قربان صدقه ی فریاد زدنت بروم. بیا. بیا و دست هایت را ببر بالا و با منتهی الیه زوری که داری بزن توی صورتم. آنقدر که گوش هایم زنگ بزند. که پوستِ صورتم گل بیاندازد. که از دماغم خون بیاید درست مثل روزی که وسط مبارزه آن دخترکِ کرمانی ناجوان مردانه با دستکشش گذاشت توی صورتم و تو با دیدنم داخل ماشین تا خود خانه میخواستی بروی و خونش را حلال کنی. بیا و تو اینبار جوان مردانه بزن مرا خونم حلالت. بیا و جوری بزنم که از این کابوس بپرم. بیا و جوری بزن تا ایمان بر باد رفته ام بر گردد به دلم. جوری که آیینه از انعکاس من چندشش بشود اما خودم تحملِ دیدن خودم را پیدا کنم. بیا. بیا مرا از این من نجات بده. از این منِ حال بهم زن. از این منِ بیخودِ مزخرف. بیا. ترو به آن خدایی که خیلی دوستت دارد و خیلی دوستش داری بیا من منتظرم....

یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan