بی حوصله و خسته تر از هر موقعی به اجبارِ عادت همیشگی ام موهای دراز لعنتی ام را داخل روشویی حمام میشستم که چیزی نظرم را به خودش جلب کرد. تعجب کرده بودم از چیزی که میدیدم. آب و کف از لابه لای موهایم سر میخورد و وقتی به بدنه ی سرد و بی احساس روشویی میرسید سفیدی رنگ و رو پریده اش را قهوه ای میکرد. همینطور آب قهوه ای از لای موهایم سر میخورد و داخل چاه می رفت و من با تعجب به قهوه ای که در سفیدی محض روشویی ذوق میزد نگاه میکردم.
جلل الخالق!! اینطورش را تا به حال ندیده بودیم دیگر. مگر می شود موهای اورجینالِ خدایی که تا به حال رنگِ رنگ را هم به خودشان ندیده اند رنگ پس بدهند موقع شست و شو؟
طبق روال همیشگی هر شب سه بار موهایم را شست و شو کردم و حوله ی مثلثی بنفشم را دور موهایم بستم و همینطور که به چرایی این اتفاق عجیب فکر میکردم جلوی آینه ی قدی ای که بابا چند وقت پیشتر ها برای اتاقم خریده بود و تا امروز حتی سراغش هم نرفته بودم، ایستادم.
موهایِ درازِ لعنتی ام را با سشوار خشک میکردم و همینطور یواشکی تارهایشان را از زیر چشم میگذراندم. خیلی وقت بود هیچ بهشان توجه نکرده بودم. بعد خشک شدنشان با تعجب بیشتر متوجه شدم در این چند ماهِ نزدیک به سال، رنگ موهایم تقریبا یک درجه روشن تر از قبل شده.
همه چیز عجیب بود. حس میکردم دیوانه شده ام. هنوز هم حس میکنم دیوانه شده ام و این یک حقیقتِ دیوانه کننده است که موهای من دارند قهوه ای چسبیده به تار و پودشان را پس میدهند!!
حالا که همه چیز این ماجرا غیر عادی است پس می شود یک نتیجه گیریِ غیر عادی هم از آن کرد و گفت:«بازگشت موهایم به طلاییِ دوردستشان شاید نوید دهنده ی رسیدن روز هایی طلایی باشد...»
پی نوشت:
دوستی میگفت من دارم شمارو اذیت میکنم
میگفت خیلی بی احساسم که اینقدر شما میگید بنویس و من باز نمی نویسم
دوستی خیلی چیز ها گفت که برای من خیلی سنگین بود
میشه به اون دوست بگید که میدونید چقدر برای من مهمید؟ چقدر دوستتون دارم و ممنونم که همیشه با لطف اینجا بودید و هنوز هم هستید؟
میشه بهش بگید که میدونید اگر من نمی نویسم برای حال شماست؟ بگید که متوجهید من نمیخوام با تلخ نوشتن حال شمارو هم بد کنم؟
میشه بهش بگید که منو درک میکنید و از من ناراحت نیستید و فکر نمیکنید من آدم قدر نشناسیم؟
اینم بهش بگید که من توی این تقریبا دو ماه نبودم خیلی دلتنگ مهربونی هاتون شدم :)
- پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۲۰:۵۳