نقطه چینم که رو به پایانم
از تموم نگفتهها خستم
بس که بعد تو ساکتم حتی؛
این سکوتم کلافس از دستم
زنده بودن بهانه میخواستُ
زندگیم بعد تو بهانه نداشت
حالا چن ماهه دیگرون میگن
طفلکی خواهرش چه حالی داشت
بعد تو با بهار من قهرم
زندگیم رو زمستونا زومه
اونقده بغض تو گلو دارم
انگاری بار یه جهان رومه
وقتی داشتی میرفتی میگفتن
غیرتش ارثیه از آباشه
شنیدم مرد همسایه میگفت :
این پسر خیلی شکل باباشه
دل من لک زده برای تو باز
محض آرامش دلم داداش
یک شبی رو بیا به خوابم باز
مثل اون قبلنا کنارم باش
قاب عکست رو طاقچهی خونس
چقد آروم و خووووب میخندی
چن ماهه چش به راهتم پس کی
راه این غصهها رو میبندی ؟
بوی یاس و گلاب پیجیده
رد پاهات جامونده رو قالی
عکس تو رو طاقچه اما حیف
جای تو بین ماها باز خالی ...
پی نوشت :
سلام الله علی قلب زینب الصبور
دل نوشت :
ما بیخیال مرقد زینب سلام الله علیها نمی شویم ...
بقول حانیمون :
شما دست به دعا شین ، من چشم امید دارم به استجابتش ...
- پنجشنبه ۲۷ خرداد ۹۵ , ۲۰:۳۹