نشسته بود داشت با خودش حساب کتاب می کرد.
گفتم:«چیو حساب می کنی حبیب؟» گفت:«همه آدما تو عمرشون به داشته هاشون اضافه می کنن، ولی من امروز اولین نداشتمو بدست آوردم.»
گفتم:«مگه می شه نداشته رو داشت؟»
گفت:«آره میشه، مثلا وقتی یکی رو دوست داری و نداریش به نداشته هات اضافه شده. چون دوستش داری، ولی خودشو نداری.
همیشه هست باهات، اما نیست.»
پرسید:«تو چی؟ نداشته نداری؟» گفتم:«چرا یه نداشته بزرگ دارم که هر روز دارمش و ندارمش.
چیکار کنم با نداریم حبیب؟»
گفت:«قرآن بلدی؟»
گفتم:«آره یکم»
خوند:«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»
بعد گفت:«فقط خودشه که همه چی داره
برو در خونهشو بزن...»
- شنبه ۱۴ بهمن ۹۶ , ۰۹:۵۷