تلفن قدیمیای که بابا برام آورده بود رو رنگ کردم
با چمدون قدیمیای که از مامان گرفته بودم میز درست کردم
و حالا وسط خونه نشستم و به مصرع تابلو خطی که قراره برای بالای تلوزیون درست کنم فکر میکنم
عاشق این آروم آروم تکمیل شدن خونهام
این که هر روز میبینم از روز قبلش خونهتر میشه
این که با دستای خودم دارم اون خونه درب و داغون رو پر از عشق میکنم
ماههاست بی وقفه مشغول کارم
بیرون
خونه
خونه
بیرون
خستهام و لبخند میزنم
خستهام و راضیم
به نرم نرم وارد کردن رنگ مکملِ توی ذهنم به محیط خونه فکر میکنم
به پتویی که میخوام برای روی نیمکت اتاق مطالعه ببافم
بی رمق از بدو بدوهای مهمونداری آخر هفته به خودمِ داخل آیینه لبخند میزنم
این منم؟
بله این منم
کسی که هزار بار شکست و خودش رو از نو ساخت
کسی که در نزدیکترین فاصله با مرگ لبخندزنان اطرافیان رو به آرامش دعوت کرد
کسی که بیشتر از هر واژهای درد رو تجربه کرد اما دنبال لبخند و امید دوید
خسته
شکسته
زخمی
بی جون
اما مصمم
- شنبه ۲۶ تیر ۰۰ , ۰۰:۲۳