دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

این روزها ۵

دیشب خلاف روتین کلاس‌هامون بخاطر مشکلاتی که برای استاد پیش اومده بود ساعت یک بامداد به وقت ایران کلاس رو شروع کردیم. استاد که مشخص بود تازه از راه رسیده و هنور نفس‌هاش نا منظمه گفت:«سلام فاطمه. توی کشور تو الان دیر وقته، واقعا متاسفم بابت این تغییر تایم» گفتم:« سلام استاد. بله دیر وقته ولی مشکلی نیست من سکوت و آرامش شب رو برای مطالعه خیلی می‌پسندم. امشب هم مشغول خوندن کتاب بودم پس خودتونو سرزنش نکنید» استاد درحالی که می‌خندید گفت:« O là là! Les femmes qui lisent sont dangereuses» با تعجب و لبخند حرف استاد رو تایید کردم و کلاس شروع شد.

احتمالا استاد هیچ وقت متوجه نمیشه جمله‌ای که سر کلاس گفته رو من سال‌ها پیش برای خودم نوشتم و هربار با دیدنش لبخند می‌زنم و با خودم تکرار میکنم:« زنانی که کتاب می‌خوانند خطرناکند :)»

یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan