با دودلی خیلی خیلی زیاد صفحه ی پیام را باز کردم و شروع کردم به نوشتن. یک نوع در هم تنیدگی احساسات در وجودم پدید آمده بود. یک سمت دلم گواهی بازخورد خوب و راحت بودن میداد و یک سمتش آلارم رودربایستی و اگر سنگ رو یخ شدی بعد چی؟ خلاصه طبق معمول همیشه ام پرو پرو دلم را زدم به دریا، نوشتم و نوشتم و نوشتم و بعد هم ارسال.
بعد چند دقیقه نوتیف پیام جدید را که دیدم رسما داخل قفسه سینه ام حسینه ای برپا شد. قلبم در سینه میکوبید و میکوبید. با یک حس دوگانه ی عجیب پیام را باز کرد و شروع کردم به جواب دادن. کمی که حرف ها پیش رفت آن سمتِ بازخورد خوب لبخند زنان نگاهم کرد و گفت:«دیدی گفتم»
درست خاطرم نیست اما گمانم قبل تر هم درباره اش نوشته بودم. آن عنصر عجیب داخل جدول تناوبی عناصر خانواده شوهر را میگویم. حقیقتش تا قبل از ازدواج بی هیچ دلیل مستدلی حس میکردم برادر شوهر ها باید از اعضاء خیلی دوست داشتنی خانواده شوهر باشند اما از دیشب به این نتیجه رسیدم جزو: بی حاشیه ترین، بی آزار ترین، پایه ترین و بامزه ترین عناصر هم هستند و خب در کل دمتان گرم :))
پی نوشت:
یک جور نوشتم بی آزار ترین عناصر هرکی ندونه فکر میکنه از بقیه اعضاء چقدر ازار دیدم :)))
( در همین حین مادر شوهرش صدایش میزند و میگوید:« بیا این دیگ مسی هارو بساب عرووس» :)))
بعد چند دقیقه نوتیف پیام جدید را که دیدم رسما داخل قفسه سینه ام حسینه ای برپا شد. قلبم در سینه میکوبید و میکوبید. با یک حس دوگانه ی عجیب پیام را باز کرد و شروع کردم به جواب دادن. کمی که حرف ها پیش رفت آن سمتِ بازخورد خوب لبخند زنان نگاهم کرد و گفت:«دیدی گفتم»
درست خاطرم نیست اما گمانم قبل تر هم درباره اش نوشته بودم. آن عنصر عجیب داخل جدول تناوبی عناصر خانواده شوهر را میگویم. حقیقتش تا قبل از ازدواج بی هیچ دلیل مستدلی حس میکردم برادر شوهر ها باید از اعضاء خیلی دوست داشتنی خانواده شوهر باشند اما از دیشب به این نتیجه رسیدم جزو: بی حاشیه ترین، بی آزار ترین، پایه ترین و بامزه ترین عناصر هم هستند و خب در کل دمتان گرم :))
پی نوشت:
یک جور نوشتم بی آزار ترین عناصر هرکی ندونه فکر میکنه از بقیه اعضاء چقدر ازار دیدم :)))
( در همین حین مادر شوهرش صدایش میزند و میگوید:« بیا این دیگ مسی هارو بساب عرووس» :)))
- يكشنبه ۱۱ شهریور ۹۷ , ۰۱:۳۰