گفت:«عاشقم بود اما بعد از اینکه دلم رو شکست، رهام کرد!»
به او گفتم:«اگر واقعا عاشقت بود چرا این کار رو باهات کرد؟»
گفت:«نمیدونم!»
گفتم:«میدونی اما بهخودت دروغ میگی، چون برات راحتتره که اون رو در ابتدا، عاشق خودت بدونی و بعد یک آدم بیمعرفتِ نامهربون...»
میدانی! من هرگز هیچ عاشقِ عصبانی، بیرحم، بددل یا بیوفایی را در زندگیام ندیدهام. اگر درون کسی چیزی از اینها را یافتی، باید بدانی که او عاشق نیست، یا لااقل عاشق تو نیست! عشق، وجود آدمی را بزرگ، آرام، مهربان و رئوف میکند، اصلا همان که مولانا میگوید: «آخر معشوق را دلآرام گویند، یعنی که دل به وی آرام گیرد، پس به غیر او چگونه آرام و قرار گیرد؟» حتی جایی فروید نوشته است: «رواندرمانی یعنی معالجه از طریق عشق.»
این خاصیت عشق است، که درمان کند و شفا ببخشد، نه اینکه زخم بزند و سپس رهایت کند...
- چهارشنبه ۱ تیر ۰۱ , ۰۰:۴۶