دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

جور دیگری!

این روزها هرکس که مرا می‌بیند می‌گوید:«عاشق شده‌ای!»، من لبخند می‌زنم و می‌شنوم:«جور دیگری نگاه میکنی، طور دیگری میخندی...»

من در خلوت میخندم و میخندم و میخندم و به هیچ کدامشان نمی‌گویم که مدتی‌ست هر شب قبل از خواب بذر عشق میان خاک و خل های دلم می‌پاشم و صبحش تو در تک تک سلول هایم جوانه میزنی.

میخندم و میخندم و میخندم و به هیچ کدامشان نمی‌گویم که این روز ها تویی هستم در جلد خودم وقتی تو در میان قلب من میتپی شبانه روز.

میخندم و میخندم و میخندم و به هیچ کدامشان نمی‌گویم که این روز ها تو در شریان های بدنم جاری میشوی و رشته های عصبی جانم هر لحظه یاد تو را میان مغز و نخاعم جا به جا می‌کنند و این تویی که میرسی و میشوی لبخند. تویی که میرسی و میشوی نگاه.


شب پیش بلندترین شب سال بود. بلند ترین شبی که نبودی. دیشب یک دقیقه بیشتر شنیدم که این روز ها جور دیگری ام و مثل همیشه لبخند زدم. دیشب اما لبخند و سکوت بی فایده بود. دیشب حافظ کار دستمان داد جانم! وقتی که در وصف حالم سرود:« به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد/ تو را در این سخن انکار کار ما نرسد» بعد من سرخ شدم. از اتاقی که تمام آجر هایش ولوله ی این روز ها جور دیگری بودنم، بود بیرون زدم. به حیاط پناه بردم. باران بر داغی گونه هایم بارید. لبخند زدم و زمزمه کردم:« هرآن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق/ بر او نمرده به فتوای من نماز کنید...»

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan