دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

دلم می‌گیرد و کاری ز دستم برنمی‌آید...

شد دو هفته تمام! دو هفته تمام است که چشم‌هایم را می‌بندم و تجسم میکنم خانه با پرده زرد و طوسی کتان و ساتن بهتر است یا بنفش و سفید ابریشم و مخمل. دو هفته تمام است که چشم‌هایم را می‌بندم و تجسم میکنم طوسی مبل های اسپرت خانه با ترکیب رنگ زرد زیباترند، سبز یا صورتی.

دقیقا دو هفته تمام است که من خانه را با تک تک سلول‌های مغزم مثل آن نرم‌افزار پیشرفته معماری، سه بعدی سازی و دکوراسیون میکنم. مغزم پر از فکر است و تنم هنوز خسته اسباب کشی تک و تنهای کمتر از یک ماه پیش. مدام تجسم میکنم و به نتیجه نمی‌رسم.

میم توی تنها گروه واتساپی‌‌ام خنده کنان ویس ضبط کرده که از دیروز تا سر گوشی می‌آید همسرش می‌گوید:«هنوز دارید میزآرایش دوستتو تو اتاق جا به جا میکنید؟». برایش می‌نویسم:«شوهر توام دیگه منو شناخت» و می‌خندم. فردا قرار است بروم پرده فروشی اما هنوز به هیچ نتیجه‌ای نرسیده‌ام. درحالی که سرم را میان دست‌هایم گرفته‌ام فکر میکنم.

از صدای خنده‌اش به خودم می‌آیم. انگار چند دقیقه‌ای باشد آن گوشه ایستاده و من را زیر نظر دارد. درحالی که به سمتم می‌آید می‌گوید:«حالا میفهمم که با وجود اون همه زنگ و رفت و امد چرا اینقدر طول کشید تا یکی رو انتخاب کنی. چه توقعی داشتیم ازت خدایی؟ تویی که دو هفته تمام برای انتخاب پرده و رنگ مکمل خونه مشغول تفکر و تدبری!»

به این فکر میکنم که شاید من زیادی شلوغش می‌کنم. شاید اصلا اینقدرها هم مهم نباشد که مدل پرده و رنگ مکمل خانه با مبل‌ها و فرش همخوانی داشته باشند. اصلا چه اهمیتی دارد که ست طوسی سبز با رنگ چوب و اکسسوری طلایی قشنگ‌تر است تا رنگ سفید و اکسسوری نقره‌ای. به این فکر میکنم که شاید یک عمر زیادی به خودم سخت گرفته‌ام. 

دلم برای آن خانه سراسر پنجره اما بی پرده با وسایلی که هرکدامشان از یک جنس متفاوت هستند و رنگارنگ؛ می‌گیرد. برای آن خانه با حیاطی پر از درخت و گل‌های رونده. برای آن خانه‌ی مهربان، آن خانه‌ی صمیمی، آن خانه‌ی دورِ دست نیافتنی. دلم برای رهایی، برای خنده‌های بلند، برای لبخند چشم‌هایش می‌گیرد...

حانیه --
۰۳ خرداد ۰۰ , ۱۱:۴۷

بنده نیز واقعا و از صمیم قلبم دلم برای شما تنگ شده خانمِ ناردونه خانم.

پاسخ :

بنده هم زیاد خیلی خیلی زیاد❤️
. یاسون .
۰۵ خرداد ۰۰ , ۱۷:۲۹

تهش چه رنگی شد؟ :)

 

این به نظرم ناشی از احساس تعلق و مالکیتِ همزمانه که آدم حوصله میکنه برای بهبود یک "چیز" اینقدر وقت و زحمت بذاره. من هیچوقت به اتاق خودم اونقد احساس تعلق نکردم که حتی براش پرده بزنم. یه روز مامانم گف چرا پرده نداره اتاقت؟ و تازه فهمیدم که هیچوقت متوجهش نبودم. در مورد خونه هم همینه، و خانواده، و وطن.

پاسخ :

عکسشو میذارم هر وقت حاضر شد :)

همینطوره. ولی من خیلی وقت‌ها برای این که انگیزه ادامه دادن داشته باشم این کارهارو کردم و واقعا جواب داده. یعنی میخوام بگم گاهی توجه باعث رویش تعلق میشه حتی. اگر آدم توان ادامه دادن با امیدواری رو داشته باشه البته:)
N ـــــــ
۰۵ خرداد ۰۰ , ۱۷:۵۰

واسه هیچی متاسف نباش... چیزایی که واسه آدم مهم اند... مهم اند !

حتی اگه جزئیات تناژ رنگی دکوراسیون خونه باشه

پاسخ :

متاسف نیستم. فقط گاهی فکر میکنم وقتی چیزهای مهمتری که باید باشن نیستن چه فایده و از این همه تلاش حس بیهودگی میکنم
بی شک توجه به جزئیات و وقت گذاشتن براشون یه پله بزرگ برای  احساس خوش داشته :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan