بعنوان کسی که یک عمر آدمهارا شنید تمام سعی خودم را کردم که انسان منصفی باشم. بعنوان کسی که یک عمر وسط درد آدمها"آن قسمتهایی از خودشان و زندگیشان که دوست نداشتند هیچکس ببیندش"؛ زندگی کرده، تمام تلاش خودم را کردم که انسان صبور و مقاومی باشم. بعنوان کسی که یک عمر دردهایش را پشت در اتاق روی زمین گذاشت و به آدمهای خسته لبخند زد، تمام تلاش خودم را کردم که درست زندگی کنم و حواسم به تک تک رفتارهایی که میکنم باشد.
و امروز بعنوان دختر بیست و پنج شش ساله (اما تو بخوان شصت و اندی ساله) کسی که یک عمر زمین خورد، بلند شد و امیدوارانه از نو تلاش کرد، غمگینم! نه برای تمام حرمتهایی که شکست. نه برای تمام زخمهایی که به قلبها نشست. نه برای زشتترین کلماتی که گفته شد. نه برای شکستن، نه برای فریاد شنیدن، نه برای دروغ، نه برای دو رویی، نه برای خیانت؛ برای قانون! قانونی که قرار نبود اینطور باشد.
غمگینم! غمگینم و باز هم غمگینم..
- چهارشنبه ۲۸ مهر ۰۰ , ۲۰:۱۰