چند وقتیه به این فکر میکنم که تو ازدواج، نمیشه خودت رو بیشتر از طرف مقابلت دوست داشته باشی. اگر اینطور باشه همهچیز خیلی سخت میشه. کلی کار هست که باید انجام بدی، درحالیکه ترجیح تو نیستن اما طرف مقابلت دوستشون داره. حقیقت اینه که اگر خودت رو بیشتر از همسرت دوست داشته باشی، یا اونکار هارو انجام نمیدی و بخاطرش بحث و ناراحتی ایجاد میشه، یا انجامش میدی و کلی خشم تو وجود خودت جمع میشه. اما وقتی اونو بیشتر از خودت دوست داری... حتی گاهی خودت پیشنهاد وقت گذروندن با علایقش رو میدی و در تمام اون لحظات مدام حواست به چشمای پر از شادیشه، هربار که میبینی از ته دل میخنده تو قلب تو هم پر از شادی میشه و خوشحالی از اینکه چیزی رو بهش دادی که عمیقا دوست داشته.
خیلیا میگن هرچقدر هم همسرتونو دوست دارین، باید خودتون رو بیشتر دوست داشته باشین. من ولی برعکسش فکر میکنم. ماهیت عشق و زندگی عاشقانه چیز خارق العاده و شگفت انگیز ماورائی نیست، فقط و فقط خلاصه در شکستن این "من" و تبدیل شدن به یک منِ واحده. کمی با خودتون فکر کنید. احساس نمیکنید زندگیای که "من" توش مهمترین باشم، زندگی ناامید کنندهایه؟ حقیقت اینه که قبل از هر چیزی باید بپذیریم قرار نیست ما توی ازدواج همیشه به همه ی خواستههامون برسیم و خیلی جاهاش باید کوتاه بیایم و تغییر کنیم.
اینارو "من"ی مینویسه که روزی مهمترین آدم زندگیش خودش بوده ولی الان شادی هاش رو تو شادی آدم دیگهای میبینه. بعدتر میدونید چیه؟ اگر هردو طرف توی ازدواج اینطور فکر کنن، زندگی خیلی دوست داشتنیتر میشه. بیاین یه جور دیگه به قضیه نگاه کنیم اصلا "به جای اینکه تو شب و روز دنبال پیشبرد حرف و خواستهی خودت باشی و برای تکتکشون با همسرت بجنگی، این همسرته که دنبال پیدا کردن راههای مختلف برای شاد کردن توئه." و این فوقالعاده نیست؟
پی نوشت:
فرصت زیادی تا تموم شدن زمان مسابقه نمونده ها :)
- يكشنبه ۷ مرداد ۹۷ , ۰۰:۳۰