بعد مدت های طولانی دوری اومدم تهران و قراره سه ماهی یکجا ساکن باشم.
سه ماه متمادی بودن توی تهران برای منی که مدت ها بود سه روز متوالی هم نمیتونستم توی تهران توقف داشته باشم زمان بینظیریه.
کلی کار های عقب مونده دارم برای انجام دادن. کلی نقشه های هیجان انگیز. کلی فکر های عجیب و غریب.
تهران رو با همه شلوغی هاش دوست دارم. اصلا بخاطر همین شلوغ بودنش. برای این که میتونی یک گوشه بایستی و مطمئن باشی هیچکس حواسش به تو نیست. برای همین که هر کس توی دنیای خودش غرقه.
اینایی که نوشتم شاید خیلی ویژگی های خوبی محسوب نشن در نظر عموم ولی منتهی چیزی هستن که من این روز ها بهش نیاز دارم. دیده نشدن، در مرکز توجه نبودن یا حتی محو شدن.
شاید مسخره بنظر برسه اما این روز ها بیشتر از ایام نوجوانیم دلم شنل غیب کننده پدر هری پاتر رو میخواد! که بندازمش روی سرم و تا زمان نامعلومی ناپدید شم. باشم اما نباشم. باشم اما مشغول کار هایی باشم که دلم میخواد. بگذریم...
سه ماه بصورت متوالی تهرانم و باید در اولین فرصت به قطعه محبوبم سر بزنم. به معراج. به کهف. آخ... چقدر کار نصفه نیمه ی نکرده دارم برای این سه ماه...
- شنبه ۳۰ شهریور ۹۸ , ۲۳:۰۹