دست خودم نیست اما یک دسته از مردم را با هیچ ترفندی نمی توانم داخلِ دایره ی آدم های زندگی ام جا بدهم
آن هایی که نه بودنشان مشخص است و نه نبودنشان
آن هایی که مدام در حال رفت و آمدند
آن هایی که نه به بودنشان می توانی دل خوش کنی نه از رفتنشان آسوده بشوی
آن ها؛
درست مثلِ زخمی هستند که تا میخواهد ترمیم شود باز دستت میخورد و سر باز میکند
درست مثلِ یواش یواش یواش کندنِ چسبِ زخم می مانند
درست مثلِ کسانی اند که عادت کرده اند به نصفه کاره حرف زدن
دستِ خودم نیست اگر بعد مدتی دیگر این آدم ها برایم اهمیتی ندارند. شاید باشند ولی دیگر مهم نیستند. حتی آنقدر که بخواهم تلاش کنم برای حذفشان از زندگی ام..
آن هایی که نه بودنشان مشخص است و نه نبودنشان
آن هایی که مدام در حال رفت و آمدند
آن هایی که نه به بودنشان می توانی دل خوش کنی نه از رفتنشان آسوده بشوی
آن ها؛
درست مثلِ زخمی هستند که تا میخواهد ترمیم شود باز دستت میخورد و سر باز میکند
درست مثلِ یواش یواش یواش کندنِ چسبِ زخم می مانند
درست مثلِ کسانی اند که عادت کرده اند به نصفه کاره حرف زدن
دستِ خودم نیست اگر بعد مدتی دیگر این آدم ها برایم اهمیتی ندارند. شاید باشند ولی دیگر مهم نیستند. حتی آنقدر که بخواهم تلاش کنم برای حذفشان از زندگی ام..
- شنبه ۳ تیر ۹۶ , ۰۵:۱۸