همیشه وسط جملههایی که توی کتابش از مریم (س) گفته، به «یالیتنی متّ قبل هذا و کنت نسیاً منسیّاً» که میرسم، اشکهام جاری میشود. یک بارِ غمِ فهمیدنی توی این جمله خوابیده است که همهی وجودم را به درد میآورد. انگار قطرهای از نهایتِ اضطرارِ مریم (س) توی هنگامهی آن امتحانِ سخت میریزد توی وجودم. بعد فکر میکنم چه خوب که پشتبندش خدا زود دلداریاش داده. که مریم (س) را توی آغوشِ مهربانیاش فشرده، اشکهاش را پاک کرده و گفته تا غصه نخورد. گفته لا تَحزنی. چه خوبتر که لحظههای بعدش، آن دو تا چشمهای کوچکی که رو در روی مریم (س) به دنیا گشوده شد، خودش بزرگترین مرهم بود بر استیصالِ آن لحظههایش؛ عیسی (ع)، کلمهی خدا، توی دستهای مریم (س) بود...
اگر اینها نبود آدم وسطِ قرآنخواندن پای آن جملهی یالیتنی متّ قبل هذا... از غصه بیتاب میشد از آن بارِ غمِ فهمیدنی.
یا لیتنی متُّ قبلَ هذا و کنتُ نسیاً منسیاً
کاش اصلاً متولّد نشده بودم، کاش از یادها فراموش میشدم. (مریم/۲۳)
- جمعه ۹ تیر ۹۶ , ۱۲:۳۵