راستش را بخواهی تمام این مدت همه ی تلاشم را کردم برای فکر نکردن به این داستان. امشب اما حرف رفتن جلی به ایتالیا برای ادامه تحصیل مرا درست پرت کرد وسط چیزی که مدام از پذیرفتنش فراری بودم. امشب گریه ام گرفته. از آن گریه ها که میدانی حق گریه کردن برای آن چیزی که به این حالت انداخته را نداری. امشب گریه ام گرفته و برای تک تک اشک هایی که بی اجازه از من از چشم هایم فرو میریزند، عذاب وجدان دارم. نمیدانم چقدر سر از این جملات بی سر و ته در می آوری اما من همینقدر بی سر و تهم امشب. گریه ام گرفته و جلوی اشک ها را گرفته ام. نباید گریه کنم چون گریه کردن یعنی احساس و احساس خطرناک است. خیلی. خیلی. خیلی...
- شنبه ۳ شهریور ۹۷ , ۰۲:۰۸