دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

نیمه

نشسته بودم روی تخت و موهای خیسم دورو برم ولو شده بودند که مامان طبق معمول اینجور وقت ها از آن سر خانه گفتند:«پاشو موهاتو سشوار بکش» میدانستم گفتن این قبیل جمله ها که: «نیازی به خشک کردن موهام نیست. الان تابستونه و خودشون خشک می شن. با حوله خوب آبشونو گرفتم» کار به جایی نمی برد برای همین بی حرف پس پیش بلند شدم و سراغِ کشو رفتم سشوار را از داخلش بیرون آودم و شروع کردم به هدایت بادِ گرم لا به لای موهایم. چند دقیقه ای که گذشت از اتاق بیرون رفتم. مامان در آشپزخانه بودند و دیدی به من نداشتند اما از همان داخل باز صدایشان را بلند کردند و گفتند:«اون همه مو رو یه دقه ای خشک کردی تو؟ قشنگ خشکشون کن. پس کی میخوای تو درست بشی آخه؟»
اگر نگویم همیشه ولی حداقلش خیلی وقت ها مامان صدایم میزنند "نیمه" نمونه اش همین وقت هایی که میگویند موهای خیسم را سشوار کنم و من فقط خیسی شان را میگیرم و تا خشکِ خشک شدنشان کار سشوار کشیدن را ادامه نمیدهم. مامان معتقدند من گاهی وقت ها به روی اعصاب ترین حالتِ ممکن آدم سهل انگاری میشوم و فکر میکنند این برای زندگی آینده ی من مثل سم مضر است که من گاهی تا این حد بی حوصله و سر سری گذر هستم.
کف زمین دراز میکشم و درحالی که بیا گم شویم را ورق میزنم به این فکر میکنم که چرا آدم باید وقتش را برای انجام کار هایی که بنظرش هیچ اهمتی ندارند و هیچ علاقه ای هم به انجام دادنشان ندارد تلف کند، حالا چه رسد به کامل و دقیق انجام دادن آن کار ها. چرا آدم باید وقتی را که میتواند با خواندن کتابش، تمام کردن پرتره ی نیمه کاره ی روی میزش یا کامل کردن بحثِ نجومِ دوست داشتنی سپری کند، حرامِ وول وول دادن باد لای موهایش یا هر کار غیر جذاب و بیخودِ دیگری بکند؟
مامان دارند از آشپزخانه صدایم میزنند:«آهای نیمه پاشو بخواب که فردا خسته نباشی» و نیمه اش را با حرص خاصی تلفظ میکنند. نیمه باید برود مثلا بخوابد، اما همچنان نمیداند چرا باید بخاطر کامل انجام ندادن کار هایی که بنظرش هیچ اهمیتی ندارند یک عمر برچسبِ "نیمه بودن" را با خودش یدک بکشد آن هم درحالی که همه میدانند خیلی کار ها هم هستند که خوب و دقیق انجامشان میدهد و متوجه نمی شوند اگر کاری نیمه انجام می شود حتما دلیلی دارد خب...


پی نوشت:
دوست داشتید ببینید :)
-دایناسو ر-
۰۶ مرداد ۹۶ , ۲۲:۰۶
این پست خیلی به من شبیه بود :)  با این تفاوت که  نیمه خطاب نمیشم و این که معتقدم  آدم تو طول روز کارهای مهم تری میتونه انجام بده تا مثلا ظرف شستن و  کلا یا یه کاری رو انجام میدم  یا نمیدم. البته واقعا خیلی از مسائل مهم و دوست داشتنی زندگیم رو نیمه رها کردم  :) متاسفانه... 
  به من بیشتر میگن بیخیال، خونسرد، خنثی :|   که خب شاید چون جایی ترجیحم اینه چیزی که تو سرمه  و احساسی که دارم رو بروز ندم.

پاسخ :

چه جالب :)
واقعا :|
اونارو رها نکن دیگه خب :دی
شایدم
اسمارتیز :)
۰۶ مرداد ۹۶ , ۲۲:۱۰
منم این مشکل سشوار کشیدن رو دارم با مامانم:/ البته فقط در مواقع خاصی از سشوار استفاده میکنم خوشبختانه :)))
واقعا بعضی وقتا حرص آدم در میاد که باید کارایی رو بکنه که به نظرش اهمیت ندارن.... نمیدونم چرا بعضی وقتا برامون غیر قابل درکه که نظر یه نفر دیگه میتونه با ما متفاوت باشه :/ حتی خودمم خیلی وقتا به این توجهی ندارم.

* ایمیل من رسیده بود راستی؟:)

پاسخ :

معضل عظیمیه به واقع :))
واقعا منم نمیدومم چرا یه چیز ساده اینقدر برا همه هضمش سخته :||
عه از تو بعیده رنگی ترین :دی

آری رسیده عزیزم سعی میکنم به زودی جواب بدم :)
الهام
۰۶ مرداد ۹۶ , ۲۲:۳۲
مامان من برعکس مثلا وقتی دارم موهاما خشک میکنم میگه اخه دیوونه کیفش به خیس بودن تو تابستون گاهی وقتا هم با یه لیوان پر اب می ایسته پشت در وقتی کامل موهاما خشک کردم دوباره یهو خیسم میکنه:دی
کاش هرکسی هرجور داشت رفتار میکرد نمیشه باور کن من تو فکر یافتن جزیره ای بی سکنه ام

پاسخ :

اییی جاننننم *____*
چه مامان باحال و پایه ای داری ^___^
هنر ساختن با همین تفاوتاس
و خوب ساختن باهاشون :)
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan