دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

یا ایها القریب...

میداند که خیلی دوستتان دارم مگر نه؟ میدانید که خیلی روی مهربانی تان حساب باز میکنم اینطور نیست؟ میدانید بهتر از هر کسی میدانید چرا این اواخر شروع کردم به تمرین تواشیحِ مخصوصم با بچه ها. میدانید. بهتر از هر کسی میدانید که وقتی به بچه ها میگویم:«خوب گوش کنید تن صدامو پیدا کنید» و بعد میخوانم:«عاجزم و روسیاهم، آینه ها در نگاهم. عشقِ تو بر سینه بستم. رو به ضریحت نشستم» دلم تا خودِ خودِ خودِ ایوان طلا پر میکشد. میدانید. خوب میدانید که من دخترِ خوبی نیستم ولی میدانم، خوب میدانم که بابا ها حتی بابایِ مهربانِ دختر های بد هم باقی میمانند. میدانید. حتما میدانید وقتی داخلِ گروه بنا بر بداهه گفتن شد و شروع کردیم، از رویِ بی سوادی ننوشتم:«یا ایعا القریب! پناهِ غریب ها» نوشتم قریب چون چه کسی نزدیک تر از شما که در عمق قلبِ این دخترکِ بد بوده اید و هستید. چرا باید بگویم ایها الغریب به قریب ترین قریبِ تمامِ لحظاتِ زندگی ام؟ اصلا  چرا شما به این مهربانی باید غریب باشید؟  آدم دلش نمی آید غربت مردم عادی که مهربان هستند را ببیند حتی چه رسد به شما، شما که  حضرتِ مهربانی هستید. شما که حضرتِ آرامشید. شما که میگویند نباید در حریمتان اشک ریخت و حاجت خواست. میگویند طاقتِ دیدن اشکِ زائر ندارید. میگویند که میگویید:«فقط بخواه میدهم». ایها القریبِ مهربانِ تمامِ زندگیِ این دخترِ بد حواستان که هست به دلش؟ حواستان هست که چند وقت است حرم نیامده؟ حواستان که هست دختر ها خیلی بابایی اند حتی دختر های خیلی بد. باید بیایم. باید بیایم. بیایم و خودم را به همان گوشه ی امنِ حرم برسانم.بیایم و سرم را به خنکیِ مرمریِ سفید سنگ ها تکیه بدم، چادرم رو روی صورتم بکشم و تمامِ این حال های عجیب را رویِ شانه ی امنِ دیوار های حریمتان ببارم. میدانید. میدانید که چرا همیشه آخر تمرین خودم را به بهانه ی گرم بودن هوا به پنجره میرسانم، بازش میکنم و تکه ی آخر تواشیح را درحالی که صورتم به سمت آسمان است برایشان میخوانم:«مولایِ یا شمسَ الهدی علی ابنِ موسی الرضا، روحی فداه...» دریاب ما را حضرتِ پدر. دریاب ما را حضرتِ مهربان. دریاب ما را ایها القریب...


پی نوشت:
یا ایها القریب، پناهِ غریب ها
با یادِ تو وطن شده هرجا که غربت است

پی نوشت تر:
سلام میدهم و دلخوشم که فرمودید
هرآنکه در دلِ خود یادِ ماست، زائرِ ماست

پی نوشت تر تر:
کسی بلیطِ رفتنی به دستِ من نمی دهد..

پی نوشت ترین:
امضا! دو چشمِ خیس و دلی در هوایتان
دیوانه ای که لک زده قلبش برایتان...


مشهدی هایِ خوبِ عزیزِ دوست داشتنی و کسانی که مشهدید اگر حرم رفتید مارو هم دعا کنید بیزحمت :)
عید قشنگتونم پیشاپیش مبارک :)
حوا بانو
۱۲ مرداد ۹۶ , ۰۳:۱۰
چندی پبش مشهد بودم و اگه لایق باشم و خدا قبول کنه دعاگوت بودم پونیکا جان. ان شاءالله به زودی طلبیده شی. :)

عیدت مبارک تر :)
محبوبه شب
۱۲ مرداد ۹۶ , ۰۵:۲۹
من یه لیست از تمام جیمیا و بلاگرا دارم که وقتی میرم حرم واسشون مخصوص دعا می کنم یه جورایی پارتی بازی ^_-
اگه قسمت بشه و زودتر از تو برم، به روی چشم محتاجیم : )

ان شاءالله به زودیِ زود بیای زیارت ^_^
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan