راستش را بخواهید قبلتر ها خیلی بیشتر از اعتقاداتم قلم میزدم. از این که نظرم به اتفاقات مختلف کشور چیست. اما مدت هاست اینقدر غرق در زندگی و اتفاقات عجیب و غریبش شدهام که نتنها از ارزشی نوشتن بلکه از خودم، هم دور افتادهام. امروز هم آمدهام اینجا تا فقط چند جمله بگویم.
اگر شما ماشینی داری زیر پایت که نگران گران شدن بنزین و کمتر شدن تواناییت برای استفاده از آن هستی، من حتی ماشینش را ندارم
اگر شما خانهای داری که نگران گران شدن مایحتاجی که باید برایش تأمین کنی هستی، من حتی نتوانستهام خانهای دو در دو و اجارهای داشته باشم هنوز :))
اما از وقتی یادم هست خانوادهام توکل را یادم دادهاند. این که تحت هیچ شرایطی و بخاطر هیچ اتفاقی پشت نکنم به چیزهایی که میدانم حق هستند و بخاطر شرایط سخت حرف ناروا به کسی نزنم.
خاطرم هست سال ها پیش. وقتی نوجوانی بیش نبودم. یک روز توی وبلاگم نوشتم:
گفـت: هنوز با این گرانی ها پای آرمانهای انقلاب و رهبرت هستی؟! گفتم: در مکتبِ امام حسین .علیـه السلام. ممکن است زمــانی //آب// هـم برای ِ نوشیدن نـداشتـه باشیم...
هنوز هم، با تمام سختی های زندگیام که شرایط اقتصادی جامعه خیلی خیلی بغرنج ترشان هم کرده است و میکند اعتقادم همین است. اما کاش این اوضاع
بخاطر اهداف درست بود نه نتیجه انتخابها و عملکرد های غلط!
والسلام...
- يكشنبه ۲۶ آبان ۹۸ , ۱۹:۳۳