دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

رسیدم به چیزایی که سخت بود یه روزی برام باورشونم...

بعنوان کسی که یک عمر آدم‌هارا شنید تمام سعی خودم را کردم که انسان منصفی باشم. بعنوان کسی که یک عمر وسط درد آدم‌ها"آن قسمت‌هایی از خودشان و زندگی‌شان که دوست نداشتند هیچ‌کس ببیندش"؛ زندگی کرده، تمام تلاش خودم را کردم که انسان صبور و مقاومی باشم. بعنوان کسی که یک عمر دردهایش را پشت در اتاق روی زمین گذاشت و به آدم‌های خسته لبخند زد، تمام تلاش خودم را کردم که درست زندگی کنم و حواسم به تک تک رفتارهایی که می‌کنم باشد.

و امروز بعنوان دختر بیست و پنج شش ساله‌ (اما تو بخوان شصت و اندی ساله) کسی که یک عمر زمین خورد، بلند شد و امیدوارانه از نو تلاش کرد، غمگینم! نه برای تمام حرمت‌هایی که شکست. نه برای تمام زخم‌هایی که به قلب‌ها نشست. نه برای زشت‌ترین کلماتی که گفته شد. نه برای شکستن، نه برای فریاد شنیدن، نه برای دروغ، نه برای دو رویی، نه برای خیانت؛ برای قانون! قانونی که قرار نبود اینطور باشد.

غمگینم! غمگینم و باز هم غمگینم..

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!

بفهم! فرقه بین ماهی بی حوض و حوض بی ماهی...

همه‌کس رنجِ آموختن نمی‌بردـ..

وقتی انسان آموخت که چگونه با رنج‌هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد!!

شاد بودن کافی نیست

‌بزرگسالی زمانی اتفاق می‌افتد که فرد درمی‌یابد بهتر است به خاطر دلیلی درست رنج کشید تا به خاطر دلیلی اشتباه لذت برد...

یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan