دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

be brave!

می‌دونم احتمالا از شنیدنش چندان خوشت نمیاد :)

ولی به هر حال من میگمش!

“Always go with the choice that scares you the most, because that's the one that is going to help you grow...”

آه! چه اسفندها دود کردیم برای تو ای روزِ اردیبهشتی...

مسئله نتوانستن نیست، نخواستن است!

گذشتن از مقطعی از زندگی که بعد از پشت سر گذاشتنش دیگر جوری زندگی میکنی که انگار چیزی در این دنیا نمی‌تواند تو را از پا دربیاورد

به همین سادگی...

دلاکیبهشودکارتاگراکنوننخواهدشد

شبی مجنون به لیلی گفت:

که ای محبوب بی همتا!

تو را عاشق شود پیدا،

ولی مجنون نخواهد شد...

Another lesson yet to learn

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

c’est la vie **

بسته‌ کتاب ترم جدید به دستم که رسید اولین چیزی که توجهم را به خودش جلب کرد صدای تلق و تلوقی بود که از داخل پاکت پستی کتاب به گوش می‌رسید، بسته را که باز کردم بعد بیرون آوردن کتاب‌ها پاکت را روی میز مطالعه‌ام چپه کردم و در همان لحظه یک پیکسل به پشت تق روی میز افتاد. خوشحال و کنجکاو دستم را به سمت پیکسل گرد روی میز دراز کردم، به سمت خودم برش‌گرداندم و... 

نمی‌دانم چقدر ولی مدتی همانطور به پیکسل سفید گرد و نوشته مشکی شسته رفته‌ی نقش بسته رویش خیره ماندم! گاهی جهان به شکل اعجاب آوری شگفت انگیز می‌شود. نمی‌دانم چرا، چطور اما پیکسل گرد سفید دقیقا در درست ترین زمان ممکن خودش را تا خانه‌ رسانده بود و روی میز مطالعه‌ام پرت شده بود. 

«c’est la vie» شاید در ظاهر یک جمله ساده بنظر برسد اما برای من! برای این روزهای عجیب و کشدار من این جمله یک نسخه ماورایی از سمت کائنات بود. آنقدر عزیز و عجیب و لازم که انگار دستی از آسمان آن لحظه فقط و فقط برای من نوشته و با لبخندی سخت‌گیرانه تقدیمم کرده باشدش.

درحالی که پیکسل سفید گردالو را با آهن‌ربا به بالای لپ تاپ می‌چسبانم تا همیشه جلوی چشمم باشد زمزمه میکنم:«رسیدم به چیزایی که سخت بود یه روزی واسم باورشونم...» و در سخت‌ترین لحظات ادامه دهنده بودنم، شروع به یادداشت نکات کتاب جدید میکنم...

یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan