دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

آرزویی که به آسمان رسید آخرش

با لحن پر گلایه ای پیغام فرستاده است: میخونی جواب کامنت نمیدی. سر شلوغ شدی!

با لحن معذرت خواهانه ای پیغام میفرستم: از کم سعادتیمه ببخش عزیز مهربون

و پشت بندش پشیمان می‌شوم از تغییر عکس تلگرام

میدانید من میگویم بعضی چیز ها وقتی برای آدم خیلی مهم می شوند که دغدغه مهمتری برای فکر کردن نداشته باشی. این که او هیچ وقت فرشته ای را ندیده، کنارش نفس نکشیده، پا به پای مادرش راهرو های بیمارستان را بالا و پایین نکرده و سر آخر بی آنکه بتواند به آرزوی آخرش برساندش از دستش نداده، شاید یک دلیل مهم این قضیه باشد که آنقدر وقت داشته که بنشیند و اینقدر دقیق شود که بداند حالا نمیدانم چند روزی می شود که وقتی کسی نظری بدهد و تو بخوانی اش،ـاو میتواند بفهمد که تو خواندی اش و جوابی نداده ای.

موهایم را شانه میزنم. به فرشته فکر میکنم. به بیان. به امروز صبح. به قابلیت جدیدش. به آخرین لبخند فرشته. به دنیا. به مادرش. به تمام روز هایی که کنار هم گذراندیم. به فردایی که دیگر او کنارمان نیست و به موهایی که روزگار مهلت نداد مایه دلگرمی و لبخندش شوند.


پی نوشت:

یک روز مفصل درباره ی این روز هایم، درباره ی فرشته و بهتر است بگویم فرشته ها برایتان مینویسم. اگر عمری باشد. تا آن روز عاشق و مهربان باشید، آدم های زندگی‌تان را بی توقع دوست داشته باشید و باور کنید همه چیز آنطور که ما فکر میکنیم نیست الزاما. خیلی از اتفاقات حتی قابل در نظر گرفتن هم نیستند، چه رسد به دغدغه شدن...


پی نوشت تر:

گاهی مرا نگاه كنی، رد شوی بس است

آنان كه بی كسند به يک در زدن خوشند...

حسین ...
۲۶ شهریور ۹۶ , ۲۲:۳۲
مثل تموم قبلا، هیچی حالیم نمیشه، از پست ها! از پست ها!
آخر سر میگم که، دنیا پر از سرابه، سرابه، سرابه!

پاسخ :

این شعر بود الان؟ :دی
من خودمم حالیم نمیشه  پس آسوده باشید :))
دنیا پر انتخابه بین حقیقت و سرابه :)
حسین ...
۲۷ شهریور ۹۶ , ۱۰:۰۰
آره. یکی ا همین خانمای اونور آبی میخونه فکر کنم.
میگم این ز من سخت کار میکنه خیلی جاها نمیخوره. تهرانی شدم.
میگم ا اینور برم باید!

پاسخ :

مستر اسفنجی شون قبل دانشگاه قبول شدن فارسیتون بهتر بودا :دی
من خیلی متوجه نشدم چی گفتید خصوصا تو خط سوم :))

بابت خواننده زن و اونور آبی اینا هم تقوا پیشه میکنم و چیزی نمیگم :))
حسین ...
۲۷ شهریور ۹۶ , ۱۴:۱۶
توی کیبرد من، کلید ز خیلی سخت میخوره و بیشتر اوقات اصلا نمیخوره موقع تایپ.
برای همین خیلی جاها که میخوام بنویسم از مینویسم ا و میشه شبیه حرف زدن تهرانی ها.
حرف زدن درست و حسابی: «از اینور برو»
حرف زدن تهرانی: «ا اینور برو»
میگم به واسطۀ خرابی ز تهرانی شده لهجه م!
چرا این رو گفتم؟ چون تو خط اول دیدگاه بالا نوشتم «یکی ا همین»
هنوز نرفتم دانشگاه!

پاسخ :

میرید ان شاء الله :)

آها :)))
من چون عادت کردم شما مشهدی حرف بزنید زین جهت بای دیفالت با لحن مشهدی میرم جلو وقتی چیزی مینویسید و به همین واسطه اصلا قابل خوندن نبود دیدگاهتون برام :)))
البته من هنوزم نفهمیدم از کدوم ور برید باید :دی حتی باید برید :))
حسین ...
۲۷ شهریور ۹۶ , ۱۴:۲۷
نه دیگه. ا اینور باس برم! 

پاسخ :

برید برید خوش بگذره :))
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۷ شهریور ۹۶ , ۱۴:۵۸
پی نوشت تر:
ما را نگاهی از تو تمام است اگر کنی

پاسخ :

یکی از مصرع های همیشگیم اینه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan