دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

باهم

از همان روز اول، نه... خیلی قبل تر از همان روز اول باخودم به نتیجه قطعی رسیده بودم درباره‌اش. طبیعتا برای همین است که این روز ها هربار که با اضطراب فراوان نگرانی اش در مورد بعضی جزئیات شروع زندگی‌مان را مطرح میکند بی آن که ثانیه ای مکث کنم با حالت مسخره‌ای میگویم:« جَهَنَّم» و بعد ادامه میدهم:« وقتو ازمون نگرفتن که. اووووه وقت بسیار است شما غم مخور» بعد با نگاهی آمیخته از قدردانی و بهت مواجه میشوم که نه از من که از چشم هایم سوال میپرسند:«واقعا میگی اینارو؟ یعنی ناراحت نشدی؟» بعد من نگاهش میکنم و میگویم:«راست میگم پسر جون رااااست»
بی شک من مثل هزاران دختر دیگر که در این سیاره نفس میکشند آرزوهای زیادی برای خودم دارم و دروغ محض است اگر بگویم هیچ کدامشان جنبه مادی ندارند. من هم در همین جهان زندگی میکنم و چیز هایی دوست دارم که حصول بهشان بی شک دخل و خرجی ردیف تر از این که داریم را میطلبد، اما یاد نگرفته‌ام برای خواسته هایم پا به زمین بکوبم و زور بگویم. صبر احتمالا اولین واژه‌ای بوده که خانواده‌ام سعی بر نهادینه کردن آن در وجودم داشته اند. من به همان اندازه که آدم فرامرش کردن رویاهایم نیستم، آدم صبوری کردن برای رسیدن بهشان هستم و یقین دارم که روزی در پس این صبوری ها بهشان میرسم و رضایت مندانه لبخند "میزنیم".
لطفا به فعل جمله بالا توجه کنید. میزنیم. توجه به ی یکی مانده به آخر فعل خیلی با اهمیت است. این که من لبخند بزنم. من راضی باشم، کار چندان سختی نیست. من به راحتی میتوانم زندگی و رفتارم را طوری پیش ببرم که فی المجلس به همه خواسته هایم برسم اما؛ اما! اما برای من آن ی یکی مانده به آخر از هر چیزی مهم تر است. حتی از آن چیزی که با تمام قلبم میخواهم بدستش بیاورم. یادگرفته ام که برای رسیدن به خواسته هایم صبور باشم چون زندگی یعنی ما نه من. یعنی باهم لبخند زدن. یعنی رضایت هر دو ما. پس امروز نرسیدنِ به خواسته های من به جَهَنَّم چون روزی که چندان هم دور نیست ما باهم به آن میرسیم و هرچیزی باهمش دلچسب تر است...
محبوبه شب
۱۷ بهمن ۹۷ , ۱۵:۳۳
ما هم دعاگوی رسیدن به خواسته ها و رویاهاتون خواهیم بود
البته اگر خدا بخواهد

پاسخ :

ممنون خوبِ مهربون ❤
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan