دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

مثلِ عکسِ رخِ مه‌تاب

 میان شرجیِ تاریکِ شب پنهان شده‌ام و افکار هر ثانیه بیشتر و بیشتر به مغزم هجوم می‌اورند. خودم را به هر جان کندنی تا کنار حوض می‌رسانم، لبه‌ی حوض می‌نشینم و مشتی آب به صورتم می‌پاشم. کافی نیست! هنوز هم احساس داغی می‌کنم. مشتی دیگر‌، مشتی دیگر و باز هم مشتی دیگر!

دست هایم را مقابل صورتم می‌گیرم. به انگشت هایم خیره می‌شوم اما نه، نمی‌شود با این ها شمردش! از یکی، دو تا و ده تا حسابش رد شده. زمین با همه‌ی وسعتش روی قفسه‌ی سینه ام سنگینی می‌کند. هیچ وقت فکرش را هم نمی‌کردم آن دخترکِ سرتق و رها زمانی نیمه‌ی شب از هجوم دلتنگی لبه‌ی حوض بنشیند و به این فکر کند کاش می‌شد فاصله ها را در چشم برهم زدنی پشت سر گذاشت. کاش می‌شد روز های دوری را با انگشت های دست شمرد. 

سرم را به نشانه‌ی دوری و دلتنگی پایین انداختم که چشمم افتاد به ماه! این همه راه را تا میانِ حوضِ فیروزه‌ای حیاط آمده بود چه کار؟ این همه راه را کوبیده بود و آمده بود، به هر سختی از میان شاخه های درخت انجیر گذشته بود و آمده بود! که همین را بگوید؟ چشم هایم را بستم و زمزمه کردم:« مثل عکسِ رخِ مهتاب که افتاده در آب/ در دلم هستی و بین من د تو فاصله هاست...»

خنده‌ام گرفت. این من بودم؟ دخترکِ بی خیالی که روز های طولانی دور از خانه و خانواده در قلب روستا های دور افتاده مشغول تلاش برای تحقق رویاهایش بود و به هیچ چیزی جز آینده و آرزوهایش فکر نمیکرد! حالا نیمه شبی در وطنش، نشسته بر لبه‌ی حوض خانه‌ی خودش، احساس تنهایی و دلتنگی کرده بود.

لبخند زدم به دنیایی که در کنار تمام لجبازی هایش، عشق! این عطیه برتر را به قلبم پیشکش کرده بود. لبخند زدم و آرزو کردم که دنیا با دل‌هایی که حالا عشق صاحبخانه‌شان شده بیشتر راه بیاید. کاش دنیا به اندازه ی یک نیمکت دو نفره برای کنار هم نشستن با ما مدارا کند...

محبوبه شب
۱۹ تیر ۹۸ , ۰۲:۵۵
دلتنگی گاهی اوقات خوبه.. نعمتیه که شاید بیشتر بشه قدر با هم بودنا رو دونست.. ولی وقتی این حس همیشگی و به درازا بکشه...
اونوقته که دیوونه کنندست

پاسخ :

اوهوم...
کاملا درسته :)
واسه ما یکم دیوانه کننده شده :)))
اسمارتیز :)
۲۳ تیر ۹۸ , ۱۶:۰۳
فکر میکنم بعضی مدلهای دلتنگی رو هرچقدر درموردشون وصف بشنوی و بخونی، باز تا تجربه نکنی هیچی ازش نمیفهمی...

+ من هرموقع ماه رو میبینم یا انعکاس ماه رو تو آب میبینم، یا فواره میبینم یاد فاضل نظری میفتم :))) بس که این بشر تو شعراش از اینا الهام گرفته دی:

پاسخ :

همینطوره
اصلا قابل درک نیست تا زندگی‌ش نکنی...

منم :)))
حوا بانو
۲۵ تیر ۹۸ , ۱۵:۲۶
 به نظرم بعضی از دلتنگیا حالِ خوب دارن! :)
البته خیلیا باهام موافق نیستن :)

پاسخ :

شاید بهتر باشه بگیم بعضی دلتنگی ها عزیزن :)
گرچه آزارت میدن اما همین که میتونی چنین حسی رو تجربه کنی دوست داشتنیه
حوا بانو
۲۲ مرداد ۹۸ , ۲۰:۵۵

آرررره. اینجوری بگیم بهتره 😉😊

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan