دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

یا ایها الکریم...

 به روزی فکر میکنم که تو از یک آرزوی بالقوه تبدیل به یک عشق بالفعلِ رسوخ کرده در تک تک سلول هایم میشوی. به روزی که در آغوش میگیرمت و میروم و مینشینم همان گوشه ی دوست داشتنی هیئت و اشک های روضه ی حضرت زهرا دانه دانه میچکد بر سرخی گونه هایت. به روزی که یادت میدهم دست هایت را به زانویت بگیری، یاعلی بگویی و مردانه روی پاهایت بایستی. به روزی که قد میکشی و پیش چشمانم راه میروی و قند در دلم آب می شود از دیدن خنده های شیرینت. به روزی که میان خستگی هایم صدایت میزنم:«سید حسن، مامان» و تمام خستگی های عمرم با به زبان آوردن نامت یکباره از جانم  رخت میبندد و دور میشود. به روزی که کنار خودم مینشانمت و برایت از جوانی هایم میگویم. از این که در تمام سال های زندگی ام، در تمام سال هایی که تنها یک رویای بالقوه ی دور در منتهی الیه دنیای دوست داشتنی ام بودی،  با چه عشق وصف نا شدنی به نام کوچکت صدایت کردم و برایت مادری کردم. از این که چرا اسمت را حسن انتخاب کردم و این که چقدر صاحب نامت در روح و جانم ریشه دوانده. به روزی که زیر گوشت زمزمه میکنم باید پسر خوبی برای مادر واقعی ات باشی.  به روزی که سفارشت میکنم که دست هایت را بگذاری میان دست های کریمانه ی امام حسن و تا ابد هیچ دری غیر در این خانه را نزنی...

پی نوشت:
پا گرفته کل وجودم زیر سایه ات، الحمدلله...

پی نوشت تر:
من حسینی شده ی دست امام حسنم...
یک دختر شیعه
۱۰ خرداد ۹۷ , ۰۱:۱۹
عیدت مبارک عزیز دلم
:*
احسان ..
۱۰ خرداد ۹۷ , ۰۶:۴۸
خدا حفظش کنه براتون
محبوبه شب
۱۰ خرداد ۹۷ , ۰۹:۲۴
عزیزم ^_^

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan