دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

یک سال!

از پله های کافه بالا رفتیم. طبق معمول من رو جلو فرستاد تا تعیین کننده‌ی جای نشستن‌مون باشم. بی درنگ میز دو نفره کنار پنجره‌ی بزرگ رو انتخاب کردم. پشت میز نشتیم. از توی کیف یه برگه در آوردم و گرفتم سمتش. نگاهی انداخت و پرسید:«این چیه؟» گفتم:« بارکده. میشه با اپ تو گوشیت بازش کنی ببینی چیه؟» سری تکوم داد و گفت:«اره. حتما.» اون سر میز نشسته بودم و دقیق به واکنش هاش نگاه میکردم. وقتی بارکدخوان اسکن‌ش رو انجام داد و صفحه مورد نظر رو بالا آورد یک آن سرش رو بالا کرد، نگاهی به من انداخت و باز مشغول خوندن شد. لبخند زد و لبخند زد و لبخند زد. سرش رو بالا آورد، نگاهم کرد و گفت:« تو همیشه یه روش جدید داری برای این که آدمو سورپرایز کنی و دل آدمو بلرزونی. چطور میشه یه آدمی وقتی تو کاملا در جریانی امروز چه روزی هست و برای چی کنار هم هستید، باز غافلگیرت کنه؟» لبخند زدم. صداشو صاف کرد و خوند:« تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی‌کرد! و خاصیت عشق این است..» تکرار کردم:«خاصیت عشق این است...» و به همین سادگی در میون فوج عظیمی از سختی ها با قلبی آروم میون روز هایی متلاطم یک ساله شدیم. 

محبوبه شب
۱۵ ارديبهشت ۹۸ , ۰۳:۵۹
تبریک پونی جان
در کنار هم خوشبخت و عاقبت بخیر بشید 😊

پاسخ :

ممنون محبوب ترین محبوبه 💚
یک دختر شیعه
۱۵ ارديبهشت ۹۸ , ۰۴:۱۸
مبارکمون باشه یک ساله شدنتون:))

پاسخ :

ممنون زیبا ❤
حسین مداحی
۱۹ ارديبهشت ۹۸ , ۲۳:۵۸
چی لوس بازیا! ما همسر آیندمون از این لوس بازیا در کنه همونجا صحنه رو ترک میکنیم.

پاسخ :

شمارم خواهیم دید
کیف زنونه به دوش و.. :))
دچارِ فیش‌نگار
۲۴ ارديبهشت ۹۸ , ۱۴:۱۸
حسین جون داداش
بیشیین :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan