دختری زیرِ درختِ انار...

"آخر میشوم آن انارِ لایقِ دستچینِ [تو] شدن "

Qom sweet qom

این که چه ساعتی از روز باشد توفیری ندارد. هر ساعت و دقیقه‌ای که به چهره مامان نگاه می‌کنم ترس در مردمک چشم هایش دو دو می‌زند. هر بار نگاهش می‌کنم، لبخند می‌زنم و می‌گویم:«نگران چی ای؟ عمر دست خداست. توکل کن به خدا. چیزی نیست که بابا. یه بیماری عادیه که تموم میشه میره.» و اویی که نگران می‌گوید:«مثکه نمی‌شنوی چی میگن. برای هرکی عادی باشه برای ما نیست با اون سابقه درخشان تو» می‌خندم و می‌گویم:«بادمجون بم آفت نداره عزیز من. من بخوامم بمیرم عزائیل با ریخت و قیافه من حال نمی‌کنه می‌ره» چپ چپ نگاهم می‌کند و استغفرالله گویان مشغول ادامه دعا و نمازش می‌شود. کف زمین دراز می‌کشم و به تمام شب‌هایی فکر می‌کنم که از زور نفس تنگی خواب به چشم هایم حرام شد. به آن یک هفته‌ای که در اورژانس بقیه الله بستری بودم. به جمله‌ی پشت پرده‌ای دکتر به مامان «بیماری روی ریه‌ش سوار شده» و بعدِ به خیالشان صحبت‌های تنهایی، آمدنشان سمت من و شوخی پزشک جوان که رو به می‌گفت:«ماسک اکسیژن خیلی بهت میادا دختر، زود خوب شو شاید خودم بیام بگیرمت». به روز سومی که مرگ را با تک تک سلول‌هایم لمس کردم.  به حس سبکی لحظه‌ای که خودم را دیدم که لبخند زنان به موازات جسم روی تخت بالا می‌رفت. به صدای ذکر گفتن مامان که از دور نزدیک شد و همه چیز را بهم ریخت. به آسم فکر می‌کنم به کرونا به مرگ و هیج نمی‌ترسم. لبخند می‌زنم و درحالی که این حجم از نگرانی های مامان برایم بی معناست به این فکر میکنم که چقدر آدم ها باهم متفاوت‌اند. آخرین کلمه مقاله را ترجمه می‌کنم و برای دوستم که خواسته از سجاد برایش درباره راهکار های مقابله با کرونا سوال بپرسم می‌نویسم:«رها کنید سر جدتون بابا. بهداشت شخصی رو رعایت کنید بعدش هم توکل کنید بر خدا تمام» و می‌خندم...

حسین مداحی
۰۵ اسفند ۹۸ , ۲۳:۵۵

ایشالا زود رفع بشه. بشینین تو خونه مث من فریلنسری کار کنین

پاسخ :

با دعای شما ان شاء الله :)
نشستیم والا :))
حوا بانو
۰۸ اسفند ۹۸ , ۱۵:۴۳

ان شاءالله زوووودی خوب میشی مهربوووون😉  مطمئنم از پسش برمیای😉😘❤

پاسخ :

عزیزی ❤
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ...
.
انارِ کالِ باغِ همسایه ام
که هیچکس
هوسِ چیدنش را نمیکند...
..
|وَ اجْعَلْ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً |
|و دل مرا سرگشته و دیوانه ی عشق و محبت خود قرار ده|
...
دهخدا را که قدم بزنی خواهی دید:
متیم .[ م ُ ت َی ْ ی َ ] (ع ص )
رام و منقاد، مشتاق و دردمند، مقلوب از عشق.
من خلاصه در اینم...
....
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم ...
......
جوری زندگی کنیم که بزرگترین لطفمان در حقِ مردم، [مرگمان] نباشد (نهج البلاغه)
.......
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود ...
.......
ایدئولوژی من [محبته] وقتی پیامبر دینم پیغام آور مهربونیه :)
هذیون نوشته ها
Designed By Erfan Powered by Bayan